کد مطلب:27895 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

نوشتن وصیّت












پیامبرصلی الله علیه وآله در بستر آرمیده بود و جسم مطهّرش در تب می سوخت. اكنون از پس سال ها تلاش و رنج، آهنگ رحیل داشت. او نگران آینده بود:آینده امّت، آینده آیین نوپا، آینده شجره طیّبه ای كه هنوز نیازمند حراست ها، نگهبانی ها، آبیاری ها و ایثارها بود. فرمود:

برایم برگه ای بیاورید تا برایتان نوشته ای بنویسم كه پس از آن هرگز گم راه نشوید.[1].

غوغا در گرفت و فریادها برخاست. درگیری در محضر پیامبر خدا اوج گرفت و برخی، سخنی بس ناروا بر زبان راندند. غوغا بدان سان بود كه زنان، بر حال پیامبرصلی الله علیه وآله دل سوزاندند و چون اعتراض كردند، غوغاگران بر آنها طعن زدند.[2] پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:

به پا خیزید و بروید.[3].

این وصیّت، نوشته نشد؛ امّا برای بسیاری روشن بود و هست كه محتوای آن، چه بود و چرا نوشته نشد.

بی گمان، محتوای وصیّت، تأكید بر همان چیزی بود كه در غدیر ابلاغ شد:تأكید بر ولایت و آینده امّت. نكات زیر، شاهد این ادّعایند:

1. پیامبر خدا بارهای بار از «لزوم تمسّك به ثقلین» سخن گفته و آن را عامل «جلوگیری از گم راهی» دانسته بود. در این وصیّت نیز پیامبرصلی الله علیه وآله بدان ویژگی تصریح كرده است:«نوشته ای كه هرگز گم راه نشوید».

2. باید تأمّل و بررسی كرد كه نگاشتن چه چیزی می توانست آن همه عكس العمل بیافریند، چندان كه بر پیامبر خدا اهانت روا شود. چه چیز بجز «رهبری» می توانست تا بدان حد، مخالفت بیافریند و غوغا ایجاد كند، بدان سان كه پیامبرصلی الله علیه وآله با سوز و گداز بگوید:«برخیزید و از كنار من دور شوید».

3. ابن عبّاس - كه هماره با تأسّف شدید و گاه با گریه و اشكِ چشم، از آن روز [ روز پنج شنبه] یاد می كرد - می گوید:


پیامبرصلی الله علیه وآله پس از آن همه غوغا - كه هرگز شایسته محضر ایشان نبود - فرمود: «به سه چیز، سفارش می كنم:مشركان را از جزیرة العرب بیرون برانید و نمایندگان را بپذیرید، همان گونه كه من می پذیرفتم، و...».

ابن ابی نجیح كه این روایت را از سعید بن جُبیر نقل می كند، می گوید:

و سعید، از گفتن سومی ساكت شد. نمی دانم از سر عمد، ساكت شد و یا آن را فراموش كرد. نمی دانم آن را وا نهاد و یا از یادش رفت.[4].

سعید، فراموش كرده است، یا از بازگفتن آن در روزگار حَجّاج بن یوسف و در زیر برق شمشیر او، سكوت نموده است و یا این كه حافظه تاریخ، آن را از یاد برده و به لحاظ مصلحت حاكمیت، «حقیقت» را به مسلخ «مصلحت» كشانده است؟

علّامه سیّد عبد الحسین شرف الدین، نوشته است:

سومین نكته، چیزی جز همان كه پیامبرصلی الله علیه وآله می خواست برای حفظ امّت از گم راهی بنویسد، نیست؛ امّا سیاست، محدّثان را به فراموشی آن كشانید، همان گونه كه مفتی حنفیان شهر صور، حاج داوود الدَّدا، به آن، تنبّه داده است.[5].

و بدین سان، روشن می شود كه چون پیامبر خدا را از نگاشتن بازداشتند، آن را شفاهاً در ضمن وصایای دیگر برشمرد؛ امّا....

4. اعتراف عمر بن خطّاب. عمر بن خطّاب نیز بر این حقیقت، تصریح كرده و جلوگیری از «كتابت وصیّت» را مصلحت اندیشی برای امّت، تلقّی نموده است:

پیامبرصلی الله علیه وآله در بیماری اش خواست كه به نام او تصریح كند؛ امّا من از بیم بر اسلام و به خاطر نگاهداشت آن، مانع شدم. سوگند به پروردگار این خانه، قریش بر آن، گِرد نمی آمدند و اگر او را والی می كرد، عرب از همه سو بر او می شوریدند. پس، پیامبر خدا دانست كه من، ضمیرش را می دانم و دست نگه داشت.[6].









    1. صحیح البخاری:2888/1111/3.
    2. ر. ك:الطبقات الكبری:243/2.
    3. صحیح البخاری:114/54/1. نیز، ر. ك:ص 379 (درخواست برگه و مركّب).
    4. مسند ابن حنبل:1935/477/1.
    5. المراجعات: 455.
    6. شرح نهج البلاغة:21/12، كشف الیقین:562/463، كشف الغمّة:46/2.